کودکی
پابه پای کودکی هایم بیا کفش هایت را پا کن تا به تا
قاه قاه خنده ات را ساز کن بازهم با خنده ات اعجاز کن
پا بکوب ولج کن و راضی نشو با کسی جز دوست هم بازنشو
بچه های کوچه را هم کن خبر عاقلی را یک شب از یادت ببر
خاله بازی کن به رسم کودکی با همان چادر نماز پولکی
طعم چای قوری گلدارمان لحظه های ناب بی تکرارمان
مادری از جنس باران داشتیم در کنارش خواب آسان داشتیم
یاپدراسطوره ی دنیای ما قهرمان باور زیبای ما
قصه های هر شب مادر بزرگ ماجرای بزبزقندی وگرگ
غصه هرگز فرصت جولان نداشت خنده های کودکی پایان نداشت
هرکسی رنگ خودش،بی شیله بود ثروت هر بچه قدری تیله بود
ای شریک نان و گردو و پنیر هم کلاسی باز دستم را بگیر
مثل تو دیگر کسی یکرنگ نیست آن دل نازت برایم تنگ نیست
رنگ دنیایت هنوز آبی ست؟ آسمان باورت مهتابیست؟
هرکجایی شعر باران را بخوان ساده باش وباز هم کودک بمان
باز باران با ترانه ......گریه کن کودکی تو،کودکانه گریه کن
ای رفیق روز های گرم وسرد سادگی هایم به سویم باز گرد