بعد چند وقت ما هم از خونه زدیم بیرون!⛺🧳
هشدار: این نوشته من یه خورده حال بهم زنه پس اگه دل و جرئت ندارید نخونیدش جونم براتون بگه که به دلایلی خاص که برای مادرمان بود رویا های سفر به همدان و کرمانشاه ما نقش بر آب شد و تا 8 ام هیچ جا نرفتیم.🥲😐تا اینکه مامانم دید ما داریم تو خونه می پوسیم و نشستیم و تو خونه غمبرک زدیم گفت پاشیم بریم سفر.یه خورده سفر هم سخت بود چون من دو روز استفراغ 🤮داشتم و چون از آمپول💉می ترسم قبول کردم که 4 بار هر چی خوردم رو بالا بیارم!(لبخند ملیح سها🙃) به ذور خوب شدم و تصمیم گرفتیم بریم سمت همدان اینا ولی نریم همونجا🙈از اونجایی که من روزه نبودم ولی بابام روزه بود دیر متوجه شدیم نزدیک به اذانه و تا خواستیم بجنبیم و وسایل رو جمع کنیم ظه...