بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
بدون عنوان
یاد خدا
کودک تشنه بود لیوان شکسته ای را برداشت تا آب بخورد. مادر دوید لیوان را گرفت تا کودکش آسیب نبیند. کودک گریست وفریاد زد :دوستت ندارم. مادر لبخند زد وگفت:اما من دوستت دارم. کودک عصبانی تر از قبل پاسخ داد:دوستت ندارم. مادرمهربانتر از قبل پاسخ داد:من همیشه دوستت دارم. بنده ای حاجتی داشت گریه و زاری میکرد. خدا میدانست که اگر حاجتش رابرآورده کندبه ضرر بنده اش است. اشکهای بنده اش را دید اما حاجتش را نداد. ...
نویسنده :
معصومه
13:02